جستجو
< همه موضوعات

نجوم و افلاک

1 نجم اول

در عناصر وافلاك است
بدانكه قدماء را اعتقاد بر آن است كه عالم يك كره است كه مركز آن مركز زمين است.
واين كره ترتيب داده شده است از سيزده كره كه يكي از آنها ناقص است.
وهر يك از اين كرات در جوف ديگري است به قسمي كه محدب (خمي) هر يك مماس است با مقعر (توي) ديگري وترتيب آنها از پائين به بالا بر اين نحو است:
1: زمين.
2: آب (وآن ناقص است).
3: هواء.
4: آتش (واين چهار را عناصر نامند).
5: فلك قمر.
6: فلك عطارد.
7: فلك زهره.
8: فلك شمس.
9: فلك مريخ.
10: فلك مشتري.
11: فلك زحل.
ودر هر يك از اين آسمانهاي هفت گانه از پنجم تا يازدهم يك ستاره است كه نامش برده شد.
وبعض ادباء نامهاي ستار گان هفت را به ترتيب مذكور به نظم در آورده اند:
در فلك هفت كوكب سيار
آفريده خداي عزوجل
قمر است وعطارد وزهره
شمس ومريخ ومشتري وزحل
وهمچنين نام ستار گان را به فارسي نظم نموده:
كواكب مه وتير وناهيد ميدان
چو خورشيد وبهرام وبرجيس وكيوان
12: فلك البروج، ودر اين تمامي ستارگان ثابت مركوزند.
13: فلك أطلس، وآن را فلك الأفلاك نيز نامند.
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
راجع الصفحة 208 من كتاب (المقدمات) للإمام الشيرازي

2 نجم دوم

در بروج ودرجات است
آسمان هشتم كه آن را فلك البروج نامند منقسم مي‌شود به دوازده قسم، مانند خطهايي كه بر پوست خربزه است كه سر آنها به دو قطب شمالي وجنوبي ميرسد وهر يك از اين اقسام را (برج) گويند.
وابتداء آنها از طرف مغرب است وهر يك را نام مخصوصي است بدين ترتيب (از طرف مغرب).
1: حمل.
2: ثور.
3: جوزاء.
4: سرطان.
5: اسد.
6: سنبله.
7: ميزان.
8: عقرب.
9: قوس.
10: جدي.
11: دلو.
12: حوت.
وسبب اسم گذاردن بروج را به اين اسمها آن است كه در هر يك از بروج ستاره گاني است كه اگر آنها را متصل نمايند به يكديگر به خطوط وهميه مانند مسميات نامها مي‌شود.
وبدان كه هر يك از بروج دوازده گانه را تقسيم به سي قسم نموده اند، وهر قسمي را (درجه) نامند، پس دور فلك سيصد وشصت قسمت مي‌شود.
وهر گاه كوكبي محاذي يكي از بروج يا درجات واقع شود گويند آن ستاره در فلان برج يا فلان درجه است.

3 نجم سوم

در دوائر وقوسهاي مشهوره است
بدان كه دائره بر دو قسم است:
1: صغيره، وآن دائره اي است كه نصف نكند كره را.
2: عظيمه، وآن دائره اي است كه نصف كند كره را.
وقوس عبارت است از تكه از دائره چه عظيمه باشد چه صغيره.
ودوائر عظام ده است:
اول: معدل النهار، وآن به منزله كمربند فلك الأفلاك است، ودو قطب او دو قطب عالم است:
آنكه طرف جدي است (قطب شمالي).
وآنكه در مقابل او است (قطب جنوبي) گويند.
دوم: منطقة البروج، وآن به منزله كمربند فلك بروج است، واين دائره با دائره معدل النهار به منزله دو حلقه اند كه كج درهم نموده اند، پس تقاطع در دو نقطه با هم نمايند.
1: سر حمل وآن را اعتدال ربيعي گويند.
2: سر ميزان وآن را اعتدال خريفي گويند.
وهمچنين اين دو دائره بسيار دور گردند از هم در دو نقطه:
1: سر سرطان، وآن را انقلاب صيفي گويند.
2: سر جدي، وآن را انقلاب شتوي گويند.
ودو قطب اين دائره طرف شمال وجنوب است ودوري هر يك از اين دو از قطبهاي معدل به قدر دوري دو دائره است.
سوم: ماره به اقطاب اربعه است وآن دائره اي است كه ميگذرد به چهار قطب دائره معدل ودائره منقطة البروج، وقوسي كه واقع شود از اين دائره بين دو دائره معدل ومنطقه، آن را (ميل كلي) گويند.
ودر ميل كلي اختلاف است، محقق طوسي ? به رصد مراغه آن را بيست وسه درجه ونصف تشخيص داده.
چهارم: دائره ميل است واين دائره ميگذرد به دو قطب معدل، وقوسي كه از اين دائره واقع شود بين كوكبي ومعدل آن را بعد (دوري كوكب) گويند، وقوسي كه از اين واقع شود بين منطقة البروج ومعدل، آن را (ميل اول منقطه) گويند.
پنجم: دائره عرض است، واين دائره ميگذرد به دو قطب منقطة البروج، وقوسي از اين دائره كه واقع شود بين كوكبي ومنطقة البروج آن را (عرض كوكب) گويند، وقوسي از اين كه واقع شود بين معدل ومنطقه آن را (ميل دوم) گويند.
وبدان كه اين پنچ دائره مختلف نمي‌شود به اختلاف اماكن.
ششم: دائره افق است، واين دائره واسطه است بين نصف بالا ونصف پائين، واين دائره نصف ميكند معدل النهار را بر دو نقطه يكي طرف مشرق وآن را (مشرق اعتدال) گويند، وديگري طرف مغرب وآن را (مغرب اعتدال) گويند.
وهمچنين نصف ميكند منطقة البروج را بر دو نقطه، يكي از آن دو را (طالع) وديگري را (غارب) گويند.
هفتم: دائره نصف النهار است واين دائره واسطه است بين نصف شرقي ونصف غربي وميگذرد به قطبهاي معدل وافق، وغايت ارتفاع كواكب وقتي است كه به اين دائره رسند.
هشتم: دائره اول السماوات است، واين دائره واسطه است بين نصف شمالي ونصف جنوبي وميگذرد به قطبهاي افق ونصف النهار.
نهم: دائره وسط سماء ريه است، وميگذرد به قطبهاي منقطة البروج وافق، ودو قطب او نقطه طالع وغارب است.
دهم: دائره ارتفاع است وميگذرد به هر نقطه اي كه ارتفاع يا انحطاط آن را خواهند تعيين نمود، وهمچنين ميگذرد به دو قطب افق، وقوسي كه از اين واقع شود بين دائره افق ونقطه طرف بالا آن را ارتفاع آن نقطه گويند، واگر واقع شود بين دائره افق ونقطه طرف پائين آن را انحطاط آن نقطه گويند.
وبدان كه اين پنج دائره مختلف مي‌شوند باختلاف اماكن.

4 نجم چهارم

4 نجم چهارم

در كيفيت افلاك است

فلك قمر

قمر: كره است متوازي السطحين وآن را جو زهر گويند، ودر جو زهر فلك ديگر است كه آن را مائل نامند، ودر كلفتي آن فلك ديگر است به اين نحو كه محدب آن با محدب مائل، ومقعر آن با مقعر مائل تماس مينمايند بر دو نقطه.
1: اوج.
2: حضيض.
واين فلك را حامل نامند.
ودر كلفتي حامل فلك ديگر است كه آن را تدوير نامند، وقمر در كلفتي تدوير است (شكل 2).
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 212 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي

فلك عطارد

عطارد: كره است متوازي السطحين، وآن را ممثل نامند، ودر كلفتي ممثل فلك ديگر است كه محدب با محدب ومقعر با مقعر تماس مينمايد چنان كه گذشت وآن را مدير نامند، ودر كلفتي مدير فلك ديگر است كه محدب با محدب ومقعر با مقعر تماس مينمايد وآن را حامل نامند، ودر كلفتي حامل فلك ديگر است كه آن را تدوير نامند، وعطارد در كلفتي او است ومعلوم باشد كه دو اوج ودو حضيض در اين فلك جمع مي‌شود (شكل 3).
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 213 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي

فلك زهره

زهره: كره است متوازي السطحين وآن را ممثل نامند، ودر كلفتي آن فلك ديگر است كه محدب با محدب ومقعر با مقعر تماس كند بر نقطه اوج وحضيض، وآن را حامل نامند، ودر كلفتي حامل فلك ديگر است كه آن را تدوير گويند، وزهره در كلفتي تدوير است (شكل 4).
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 213 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي

فلك شمس

شمس: كره است متوازي السطحين، وآن را ممثل نامند، ودر كلفتي آن فلك ديگر است كه محدب با محدب ومقعر با مقعر تماس كند بر نقطه اوج وحضيض، وآن را خارج مركز گويند، وآفتاب در كلفتي خارج مركز است (شكل 5).
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 214 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي

فلك مريخ ومشتري وزحل

مريخ ومشتري وزحل: مانند فلك زهره است در تمام خصوصيات چنان كه گذشت در (شكل 4).
وبدان كه چون فلكي در كلفتي فلك ديگر جاي گيرد از فلك اول دو قطعه باقي مانند هلال، آن تكه كه در بر گرفته است فلك اول را (متمم حاوي) نامند وآن تكه كه در بر گرفته است فلك دوم را (متمم محوي) گويند، چنان كه در اشكال معلوم است.
تتمه: تمام أفلاك از طرف مغرب به طرف مشرق حركت ميكنند، مگر چهار فلك كه از طرف مشرق حركت ميكنند، ومحقق طوسي ? در اين بيت آنها را جمع فرموده.
جانب غرب روانند چهار اي سائل
اطلس وجو زهر وباز مدير ومائل

5 نجم پنجم

در امور راجع به زمين است
دائره افق ومعدل چون بر زمين وارد شوند زمين منقسم مي‌شود به چهار قسم: دو شمالي فوقائي وتحتاني، ودو جنوبي همچنين، وفقط ربع فوقاني شمالي معمور است (بنابر گفته قدماء).
واين ربع باز منقسم مي‌شود به هفت قسم مستطيل، ازمشرق به مغرب كه هر يك را اقليم نامند، وتميز اول هر يك از اول ديگري به آن است كه بلتدتر روز دومين نصف ساعت بيشتر است از بلندتر روز اولين، وابتداء أقاليم جائي است كه نهار اطول دوازده ساعت وچهل وپنج دقيقه است (شكل 6):
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 215 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي
فائده: خط استواء در زمين زير خط معدل النهار است در آسمان وطول هر بلدي دانسته مي‌شود بحساب نمودن قوسي كه از معدل واقع مي‌شود بين نصف النهار جزائر خالدات كه طرف مغرب است ونصف نهار آن بلد، وعرض هر بلدي دانسته مي‌شود به حساب نمودن قوسي كه از نصف النهار واقع مي‌شود بين قطب افق وخط استواء (يا معدل)، واگر طرف شمال باشد (عرض شمالي) واگر طرف جنوب باشد (عرض جنوبي) گويند.

6 نجم ششم

در اقسام افق است
بدان كه افق بر هفت قسم است، وهر يك را خواصي است.
اول: افق خط استواء، يعني كساني كه در خط استواء ساكنند فرضاً، اين اشخاص آفتاب بر سر آنها مي‌رسد وقت ظهر در اعتدال ربيعي واعتدال خريفي (روز اول بهار، وروز اول پائين) پس هيچ چيز سايه ندارد ودور مي‌شود به غايت آفتاب از ايشان در انقلاب صيفي وانقلاب شتوي (روز اول گرما وروز اول سرما) وفصول ايشان هشت است وهميشه شب وروز ايشان مساوي است تقريباً، واين افق را (دولابي) نامند.
دوم: افق بعد از خط استواء وقبل از ميل كلي.
واين اشخاص آفتاب بر سر آنها مي‌رسد وقت ظهر هنگامي كه دوري آفتاب از معدل به قدر دوري ايشان باشد وآفتاب طرف شمال باشد، واين دو روز مي‌شود: يكي در وقت دور شدن آفتاب از معدل، وديگري وقت نزديك شدن آفتاب به معدل، ودر اين دو روز هيچ چيز سايه ندارد.
واينها در فصول وتساوي شب وروز مانند قسم اولند تقريباً.
سوم: افق كه زير ميل كلي (منطقة البروج) باشد.
واين اشخاص آفتاب بر سر آنها مي‌رسد وقت ظهر هنگامي كه در انقلاب صيفي (روز اول گرما) باشد، پس هيچ چيز سايه ندارد، ومنتهي دوري آفتاب از ايشان وقتي است كه در انقلاب شتوي (روز اول سرما) باشد.
چهارم: افق كه بعد از ميل كلي وقبل از تمام الميل باشد (شصت وشش درجه ونصف تقريباً از معدل).
واين اشخاص آفتاب بر سر آنها هيچ وقت نمي‌رسد، واز براي آفتاب دو ارتفاع است بالنسبه به سوي افق (اعلي)، وآن وقتي است كه در انقلاب صيفي باشد و(اسفل) وآن وقتي است كه در انقلاب شتوي باشد.
پنجم: افق كه زير تمام الميل باشد (بيست وسه درجه ونيم تقريباً به قطب معدل مانده).
واين اشخاص آفتاب بر سر ايشان نمي‌رسد، واز براي آن دو ارتفاع است (مانند قسم چهارم) وروز ايشان بلند مي‌شود تا آنكه به بيست وچهار ساعت مي‌رسد وهمچنين شب.
وبه اين قسم تمام مي‌شود عمارت.
ششم: افق كه بيشتر از تمام الميل وقبل از زير قطب معدل باشد.
واين قسم مانند قسم پنجم است غير از آنكه بعض خصوصيات منطقة البروج در اين افق تفاوت دارد.
فائده: آفاق اين اقسام پنج گانه را آفاق (حمائلي) نامند وفصول اين اقسام چهار گانه (چهار) مي‌باشد وشب وروز اين اقسام چهار گانه مساوي نيست.
فائده: سايه قسم اول ودوم گاه شمالي وگاه جنوبي است، ولي سايه بقيه اقسام هميشه شمالي است.
هفتم: افق كه در زير قطب معدل النهار باشد.
واين اشخاص آفتاب بر سر ايشان نمي‌رسد وغاية ارتفاع آفتاب از افق به قدر ميل كلي است، وطلوع وغروبي از براي آفتاب نيست مگر به حركت خود، واز اين جهت سال يك شب بلندتر ويك روز كوتاه تر است.
وآفتاب بر دور افق دور مي‌زند، وبه اين سبب سايه فر مي‌خورد، واين افق را (رحوي) نامند.

7 نجم هفتم

در احوال ماه است
ماه جرمي است گرد، وآن تيره وصيقلي (مانند آينه) است، وكوچكتر از خورشيد مي‌باشد واز اين جهت هميشه بيشتر از نصف آن نوراني است.
واختلاف مي‌شود در ديدن اهل زمين ماه را به سبب دوري ونزديكي آن به خورشيد.
وبه جهت سهولت فهم فرض مي‌كنيم ماه وخورشيد را در دو نصف دائره كه در مركز آن دائره زمين باشد، پس هنگامي كه اين دو نصف دائره زير يكديگر باشند ولو تقريباً، تمام صورت نوراني ماه به طرف خورشيد است وصورت تاريك او به طرف زمين است واين حال را (محاق) نامند كه در آخر ماه مي‌شود.
وچون اين دو نصف دائره قدري از هم دور شوند گوشه اي از طرف نوراني ظاهر شود، واين حال را (هلال) گويند واين در اوائل ماه است.
وچون اين دو نصف دائره بر يكديگر قائم شوند يعني ربع آسمان بين اين دو فاصله شود نصف از نوراني را مشاهده كنيم ودر اين حال باز (هلال) گويند، اگر چه بعضي گفته اند كه بعد شب سوم ماه را (قمر) نامند.
وچون اين دو نصف دائره مقابل يكديگر شوند وتشكيل يك دائره تامه دهند يعني نصف آسمان بين اين دو فاصله شود، تمام نصف نوراني به طرف زمين شود وحالت محاق عكس گردد ودر اين حال ماه را (بدر) گويند، وپس از آن اين دو نصف دائره از طرف ديگر به هم نزديك شوند مانند اول، باز نور كم شود وثانياً قمر وهلال ومحاق پيدا شود. (شكل 7):
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 219 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي

8 نجم هشتم

در كسوف وخسوف است
چون آن دائره اي كه خورشيد در آن سير مي‌كند با آن دائره اي كه ماه در آن سير مي‌كند مانند دو حلقه اند كه كج در يكديگر نموده باشد، لذا در دو موضع با يكديگر تقاطع مي‌كنند، كه يكي از آن دو را (رأس) وديگري را (ذنب) ميگويند.
پس هر گاه ماه وخورشيد با يكديگر جمع شوند در يكي از اين دو نقطه، ماه حائل مي‌شود بين خورشيد وزمين، پس اگر تمام ماه جلو تمام خورشيد واقع شود، خورشيد را ميپوشاند از انظار، واين حال را (كسوف كلي) نامند.
واگر بعض ماه جلو بعض خورشيد واقع شود، بعض خورشيد را ميپوشاند از انظار، واين حال را (كسوف جزئي) نامند.
وهر گاه ماه در يكي از آن دو نقطه، وخورشيد در نقطه ديگر باشد، پس اگر تمام ماه مقابل تمام خورشيد واقع شود، زمين فاصل مي‌شود بين ماه وخورشيد ونمي گذارد ماه كسب نور از خورشيد نمايد، واين حال را (خسوف كلي) نامند.
واگر بعض ماه مقابل بعض خورشيد واقع شود، زمين فاصل مي‌شود بين آن دو بعض ونمي گذارد بعض ماه كسب نور نمايند واين حال را (خسوف جزئي) نامند (شكل 8).
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 221 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي
وبدان كه اگر اين حالات فوق الأفق باشد، خسوف وكسوف مرئي گويند، واگر تحت الأفق باشد غير مرئي نامند.

9 نجم نهم

در صبح وشفق است
اما صبح: پس آن روشناني است كه در مشرق پيش از طلوع آفتاب پيدا گردد وسبب آن، آن است كه ظل مخروط زمين كه هنگام شب بر روي زمين وهنگام روز زير زمين است چون خورشيد نزديك مشرق رسد هيجده درجه مانده تقريباً به طلوع شعاع فصل مشترك ديده مي‌شود (آن محلش كه نزديك به جاي بيننده باشد) وبين موضع روشن وافق تاريك است، واين را (صبح كاذب) گويند.
وچون نزديكتر مي‌شود آفتاب، آن روشني پهن مي‌شود قريب به افق زير روشني أول، واين را (صبح صادق) گويند، وبعد از آن به سرخي مي‌افزايد تا آنكه طلوع كند.
واما شفق: پس آن روشناني است كه در مغرب بعد از غروب آفتاب باقي ماند، واين عكس صبح است اول سرخ ميباشد، پس از آن سفيد وپهن، وبعد باريك وبلند، وبعد از اين تمام مي‌شود (شكل 9).
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 222 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي

10 نجم دهم

در استخراج خط نصف النهار است
تقريباً به دائره هنديه
اگر زمين را صاف نمايند يا بر لوح صافي دائره كشند، وبر مركز آن دائره (شاخصي) از چوب يا معدن كه بلندي آن قدر ربع قطر آن دائره است نصب نمايند، پس چون آفتاب در آيد از براي آن شاخص سايه بلندي به طرف مغرب باشد وهمي سايه كوتاه مي‌شود تا آنكه داخل دائره مي‌شود، آنگاه موضع دخول را علامت گذارند.
وبعد از ظهر به چندي سايه از دائره خارج مي‌شود، آنگاه موضع خروج را علامت گذارند.
پس قوس بين دو علامت را نصف نمايند، پس از نصف تا نقطه مركز كه محل شاخص است خطي كشند (از خط نصف النهار است) وچون سايه از او گذرد به طرف مشرق وقت ظهر باشد (شكل 10).
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 223 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي

11 نجم يازدهم

در معرفت سمت قبله است
بدان كه بلاد نسبت به مكه معظمه (زادها الله شرفاً) از هشت حال بيرون نيست.
چون طول شهر نسبت به طول مكه يا زيادتر است، يا كمتر است، يا مساوي است.
ودر هر يك از اين سه حال عرض شهر نسبت به عرض مكه يا كمتر است يا زيادتر است يا مساوي، مجموع نه قسم مي‌شود، طول وعرض مساوي ساقط گردد بقيه هشت قسم ميماند، وتفصيل آن از اين قرار است:
1: اگر عرض شهر بيشتر باشد وطول مساوي، قبله نقطه جنوب باشد.
2: اگر عرض شهر كمتر باشد وطول مساوي، قبله نقطه شمال باشد.
ودر شش قسم ديگر ترتيب آن است كه تفاوت بين طول مكه وطول شهر را ملاحظه مينمائيم از جدول طول بلاد، پس به جهت هر درجه از تفاوت چهار دقيقه ساعت ميگيريم وآنچه مجموع دقائق گردد نگاه داريم، آنگاه روزي كه آفتاب در آن روز در درجه هشتم جوزاء يا درجه بيست وسيم سرطان باشد، از روي تقويم يا غيره، چون در آن روز به ظهر مقدار دقائق مذكوره مانده باشد سايه مقياس سمت قبله خواهد بود، اگر طول بلد كمتر از طول مكه باشد.
وهمچنين چون در آن روز از ظهر مقدار دقائق مذكوره گذرد سايه مقياس سمت قبله خواهد بود اگر طول بلد بيشتر از طول مكه باشد. (شكل 11).
يوجد هنا صورة علي شكل دوائر
انظر الصفحة 225 من كتاب المقدمات للإمام الشيرازي

12 نجم دوازدهم

در شمه اي از تاريخ است
بدان كه سال شمسي عبارت است از گردش آفتاب به حركت اختياريه بر دور كره زمين().
وماه شمسي عبارت است از حركت خورشيد به اختيار در يك برج.
وسال قمري عبارت است از دوازده ماه قمري، وسبب تسميه قرب او است از حيث مدت به سال شمسي.
وماه قمري عبارت است از رؤيت هلال تا رؤيت هلال، واز بيست ونه روز كمتر نشود واز سي روز زيادتر نشود، وتا چهار ماه سي سي ميتوان بود وتا سه ماه بيست ونه ميتوان بود.
وچون در سالي حادثه عظيمه واقع شود آن را مبدء سازند تا حادثه هاي ديگر را قياس به آن كنند، وآن را (تاريخ) خوانند، وتاريخ هاي مشهور چهار است:
اول: تاريخ هجري، وآن روزي است كه حضرت پيغمبر ? از مكه منوره به مدينه مشرفه هجرت فرموده، واول سال روز اول محرم است وماههاي آن دوازده است از اين قرار:
1: محرم.
2: صفر.
3: ربيع الأول.
4: ربيع الثاني.
5: جمادي الأولي.
6: جمادي الآخرة.
7: رجب.
8: شعبان.
9: رمضان.
10: شوال.
11: ذي القعده.
12: ذي الحجة.
اميد است كه به همين زودي تاريخ تجديد شود به بركت قدوم حضرت ولي إمام زمان (عجل الله تعالي فرجه وسهّل مخرجه وجعلنا من أنصاره وأعوانه).
دوم: تاريخ فرس وآن روزي است كه بزدجرد شهريار جلوس نموده وهر سيصد وشصت وپنج روز را يك سال گيرند، ونام هاي ماه هاي آن از اين قرار است:
1: فروردين.
2: ارديبهشت.
3: خرداد.
4: تير.
5: مرداد.
6: شهريور.
7: مهر.
8: آبان.
9: آذر.
10: دي.
11: بهمن.
12: اسفند.
وهر ماه آن سي روز است غير از يك ماه كه آن سوي وپنج روز است().
سوم: تاريخ رومي، ومبدء آن بعد از وقات (اسكندر بن فيلقوس) رومي است به دوازده سال.
وماههاي ايشان دوازده است، هفت ماه هر ماهي سي ويك روز، وچهار ماه هر ماهي سي روز، ويك ماه بيست وهشت روز، وهر چهار سال يك مرتبه اين ماه را بيست ونه روز گيرند.
وماه هاي ايشان از اين قرار است:
1: تشرين اول.
2: تشرين دوم.
3: كانون اول.
4: كانون دوم.
5: شباط.
6: آذار.
7: نيسان.
8: أيار.
9: حزيران.
10: تموز.
11: آب.
12: أيلول.
چهارم: تاريخ ملكي، و(جلالي) نيز گويند، مبدء آن روز جمعه دهم رمضان سنه چهار صد وهفتاد ويك، بعد از هجرت است، وهر سيصد وشصت وپنج روز وكسري را سال گيرند.
وأول سال ايشان روز أول حملست، وهرماه ايشان مدت مكث آفتاب است در برج، واسامي ماههاي ايشان اسامي ماههاي فرس، ودر بعض خصوصيات اختلاف دارد.
???
سبحان ربك رب العزة عما يصفون وسلام علي المرسلين والحمد لله رب العالمين، وصلي الله علي محمد وآله الطاهرين، واللعنة علي أعدائهم أجمعين إلي يوم الدين.
كربلاء المقدسة
محمد بن المهدي الحسيني الشيرازي
رجوع إلي القائمة

پي نوشتها

() تأليفات آية الله العظمي شيرازي متجاوز از يكهزار كتاب وجزوه ميباشد، كه از اين مقدار تنها بيش از 10 عنوان فارسي و مابقي به زبان عربي است، ضمنا قريب به صد عنوان عربي از تأليفات ايشان به فارسي ترجمه شده است. به كتاب (الفهرست) مراجعه شود.
() مخفي نماند اين نظريه پيشينيان است، اما امروزه ثابت شده كه زمين برگرد خورشيد مي‌چرخد.
() امروزه به جاي اينكه يك ماه 35 روز باشد شش ماه 31 روز بوده ويك ماه 29 روز ميباشد.

Previous ماده تاریک چیست؟
Next کوکب – کواکب – سیاره
یک پاسخ بنویسید
فهرست موضوعی مقاله